خیلی دلم میخواست امروز با تو رقم میخورد
نمیدونم نفسم از کجا و چطور شروع کنم...با چه زبونی تبریک بگم تولد وبلاگی رو که تموم احساستو اونجا به پام ریختی...نه شعر بلدم نه نوشتن و گاهی چه خجل میشن کلماتم برای این عجز و ناتوانی حتی واسه یه تشکر کوچولو...
نمیدونم چرا دلم بدتر از دستام وقتی میخوام از تو بنویسم میلرزه...شایدم این لرزیدنم واسه اینه که الان کنارم نیستی چون همیشه وقتی کنارمی دلم قرصِ قرصه ...
با همه این قصور دل ازت اجازه میخوام فقط بگم:
ای نازنیننم تولد این یگانه شدن مبارک...بانوی اطلسی من تولد این احساس مبارک...
ای قبله ی من ای بهترینم دوستت دارم...
نظرات شما عزیزان: